پنجشنبه, 30 فروردین,1403

«عطر عربی» روایتی از عقل سرخ | یادداشت زیبا مدبر

07 مرداد 1397 13:16 | 0 نظر | امتیاز: با 0 رای

در تاریخ هر ملت و هر آیینی، حوادثی هستند که می‌توان آنها را نقاط عطفی در رشد یا سقوط آن ملت به شمار آورد. و بی‌شک این حوادث اگر به‌درستی در میان مردم روایت نشوند، به مرور تبدیل به خاطراتی مبهم در اذهان می‌گردند که هیچ تأثیری بر تفکر آنها طی زمان نمی‌گذارند. شناخت قهرمانان این حوادث، بخش مهمی از روایت آن‌هاست. چنانچه این قهرمانان فقط به‌عنوان اسطوره معرفی شوند و غیر قابل دسترس و خارج از درک عوام باشند، نمی‌توانند به اعماق احساسات آنان در طی سالیان متمادی نفوذ کرده و قلوب را شیفتۀ خود نمایند. ادبیات داستانی با شناساندن قهرمانان در قالب انسان‌هایی از میان ما که ضعف‌های بشری در آنها نیز هست، می‌تواند کمک بسیاری به مردم در درک درست از واقعیت نماید.

مجموعه‌داستان «عطر عربی» از شهرستان ادب، داستان‌هایی در مورد شهدای مدافع حرم است. نویسندگان داستان با سلایق مختلف و از اقلیم‌های متفاوت جغرافیایی و با شخصیت‌هایی بسیار متنوع به این موضوع پرداخته‌اند. اولین چاپ کتاب مربوط به بهار سال 96 است و این زمان برای پرداختن به چنین موضوعی که اینقدر مخالف از قشر روشن‌فکر دارد، دیر است. تصور نادرست بخش قابل توجهی از مردم، دربارۀ علت دفاع جمهوری اسلامی ایران و مدافعان ایرانی از کشورهای دیگر، موضوعی نیست که نویسندگان انقلابی به سادگی از کنار آن بگذرند و برای اصلاح این نوع تفکر دست به قلم نبرند. این عدم توجه به موقع اهالی قلم و سازمان‌های مربوطه به این موضوع، سبب رنجش خانواده‌های داغ‌دار بسیاری شد که عزیزان‌شان را در راه اسلام و برای رضای خدا از دست داده بودند.

آنچه در اغلب داستان‌های این مجموعه به چشم می‌خورد، پررنگ بودن احساسات شخصی قهرمانان و نزدیکان‌شان نسبت به هم است. در واقع نویسندگان نخواسته‌اند بگویند که دل‌کندن یک مرد از همسر جوان و فرزند کوچکش، یا دل‌بریدن مادری از پسرانی که بیست و چند سال زحمت‌شان را کشیده کار سهل و آسانی ا‌ست. تبدیل عشق به زن و فرزند و پدر و مادر، به عشقی والاتر، همان چیزی ا‌ست که نویسندگان بر آن اهتمام داشتند. و این امر در داستان‌های «عطر عربی»، « لیلا» و «روبان سبز» بیشتر به چشم می‌خورد.

ـ (جواد مقابلم می‌نشیند. خیلی نزدیک صندلی من است. دست‌های سردش را روی زانویم حس می‌کنم. نگاهم می‌کند. با یک خواهشی می‌گوید: «لیلا فردا میای محضر رضایت بدی من برم سوریه؟».

و من که بغضم این‌بار با صدای ضعیفی می‌شکند، با لحن شکایت کردن بچه‌ها از همبازی‌های‌شان، می‌گویم: «مگه نگفتم تا فردا صبر کن؟».

جواد صورتم را با انگشتانش پاک می‌کند. به فاصله‌ای که دستش را روی صورتم بگذارد و بردارد، همۀ «با جواد بودن‌هایم» جلوی چشمم می‌آید.

...

چشم‌هایم را باز می‌کنم. گریه‌هایم تمام شده و دیگر اشک نمی‌ریزم. شاید هزار سال گذشته باشد، شاید فقط چند ثانیه. هرچه هست این‌جایی که من ایستاده‌ام را نمی‌توان در قالب زمان تعریف کرد. دست‌هایش را محکم به پشت شانه‌هایم زده است. حتماً او خودش کمکم کرده که من بی‌آن‌که بدانم چه فاصلۀ زمانی‌ای طی شده یا چه بر من گذشته است، این‌جا هستم. این‌جا توی دفترخانۀ نمی‌دانم شماره چند و یک‌جایی را امضاء کرده‌ام که بالایش نوشته‌است: «این‌جانب لیلا باقری فرزند عبدالرحیم، رضایت می‌دهم، همسرم محمدجواد معتمدی...»).

داستان «دن ناآرام»، «قهر حلب»، «مهنّد»، «گم‌گشته»، «میدان» و... در فضای شهرهای اشغالی توسط داعش نگاشته ‌شده‌اند و در ترسیم فضای ذهنی مخاطب دربارۀ داعش، مدافعان حرم عراقی و سوری و داعشیان اروپایی موفق بوده‌اند. نقطۀ قوت مجموعه‌داستان در همین نگاه‌های مختلف نویسندگان به موضوع است که رقت و شدت قلبی مؤمن را کنار هم به تصویر می‌کشد. شاید بتوان داستان «دنِ ناآرام» از پرستو علی عسگرنجاد را یکی از بهترین آثار این مجموعه دانست؛ به‌دلیل کشش و جذابیت فراوان، تصویرسازی مناسب و هنرمندانه و شخصیت‌پردازی بی‌نظیرش. داستان گم‌گشته با انتخاب راوی متفاوت توانسته نگاه جدیدی از تکفیری‌ها را به مخاطب عرضه کند. نویسنده نیم‌نگاهی به داستان حضرت یوسف و کتاب مقدس دارد و کنایۀ زیبایی از برادرکشی در دل داستان گنجانده است.

داستان «قهر حلب» گریزی به ماجرای شیخ شهاب‌الدین سهروردی که خودش را نمایندۀ عقل سرخ که تلمیحی زیبا از شهادت عارفانه است، می‌زند.

 ـ (شهاب‌الدین گفت: «آری! ولی آن صلیبیانی که بعدها خواهند آمد، با این سوارکاران فقیر و غارت‌گر بی‌سواد تفاوت دارند و صد چندانِ ایشان خطرناک‌اند. اما پیشگویی سوم: ای مردم حلب! بدانید که قرن‌ها پس از آن‌که مهاجمان، خلیفۀ عباسی را در نمد مالیدند و کشتند؛ پیروانش بار دیگر برخواهند خاست و پرچم سیاه برخواهند افراشت و از بغداد تا قسطنطنیه را به خاک و خون خواهند کشید. شیخ‌های‌شان صدچندانِ این شیخ‌الاسلام متعصب و ریاکار خواهند بود و صدچندان مریدانش نادان و خونریز. پرستشگاه‌های پدران‌تان را ویران خواهند کرد و کتابخانه‌های‌تان را خواهند سوزاند و مردان‌تان را گردن خواهند زد و دختران‌تان را خواهند فروخت.»).

داستان «من داعشی نیستم»، «آزادی» و «میدان» هم درون‌مایۀ اجتماعی دارند و از اتفاقات و حوادث روزمرۀ جامعه می‌گویند. از تقابل نظر مردم، نگرانی‌ها و دغدغه‌شان و حرف‌هایی که بین‌شان رد و بدل می‌شود.

نقطۀ قوت کتاب در خودجوش بودن کتاب و قدرت نگارش بالای نویسندگان متعهد آن است. کتاب« عطر عربی» یک اثر سفارشی و آبکی برای شانه خالی کردن مسئولین فرهنگی در قبال بزرگ‌مردان عرصۀ جهاد و شهدای مدافع حرم نیست؛ بلکه اثری ا‌ست که از جان نویسندگانی برمی‌خیزد که شعار «کلنا عباسک یا زینب» مدافعان را باور دارند و عقل سرخ را مهم‌ترین علت نصرت الهی می‌دانند. خواندن این کتاب را به همۀ کسانی که مجاهدت شهدای مدافع حرم را می‌‍ستایند، سفارش می‌کنم تا تحسین‌شان صدچندان گردد.


امتیاز دهید Article Rating
نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.