ﺳﻪشنبه, 13 آذر,1403

تحریر دیوانگی

13 فروردین 1398 03:08 | 0 نظر | امتیاز: 5 با 1 رای

درباره کتاب:

داستان از زبان مردی روایت می‌شود که سال‌ها در تنهایی و گوشه‌گیری و فقر زندگی کرده است، اما داستان اصلی کتاب در مورد به ارث رسیدن عمارتی بزرگ به اوست. او با سفر به یکی از روستاهای شمال کشور برای بازدید از عمارتش متوجه می‌شود آدم‌های آن روستا عادی نیستند. بین سمسار روستا و خودش کینه‌ای مبهم را احساس می‌کند، بین دختری که در خانه‌ی بزرگش به او سرپناه داده است و پیرمردی که در کارها کمکش می‌کند انس و علاقه‌ای خیالی شکل گرفته است. او مدام درگیر سرفه های وحشتناکی است که از کودکی همراهش آمده‌اند. درگیر ترسش از سکوت، از تکرار صدای گامهایش در خانه‌ای به این بزرگی. همین ترسها بهانه‌ای می‌شود تا از نعنا بخواهد به جای باج دادن به سمسار به خانه او بیاید و کارهای خانه را انجام دهد. اتاق کوچکی به نعنا می‌دهد اما تمام مسیر بارانی تا تهران را، تمام آن روزی را به خواست همسر سابقش به تهران می‌آید را، به نعنا و گلهای دامنش فکر می‌کند. فکر می‌کند عطر آن گلها مرهمی بر زخم هزارساله سینه‌اش می‌شود و سرفه‌هایش را از بین می‌برد. داستان فضای متفاوت و ناآشنایی دارد. تخیل نویسنده، توصیفات اثر را بسیار تاثیرپذیر کرده است.  مردم روستا از جن‌ها صحبت می‌کنند و همه‌ی اینها او را به نوعی ماجراجویی می‌کشاند.

 

قسمتی از کتاب:

شرم‌آور است. تمام روزهایم این چند وقت این‌گونه بوده.کسالت بار و بی‌دغدغه. به پیرمرد اطمینان می‌دهم که هیزم‌ها کفاف زمستان را می‌دهد. کوچه‌ها را به امید سلامی قدم می‌زنم، کتاب می‌خوانم، غذا می‌خورم، می‌خواب، بیدار می‌شوم. عذاب می‌کشم..نه! راستش عذابی نیست. آسوده‌ام مانند دود بالای روستا. تنها بادی لازم است تکانم بدهد که نیست. همین شد که دست بردم به قلم و این‌ها را نوشتم.


امتیاز دهید Article Rating
نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.