یادداشتی از رضا خندان
نگاهی به مجموعه شعر «چاپ بیروت» سروده علی داودی
30 بهمن 1397
04:38 |
0 نظر |
امتیاز: با 0 رای
مجموعهشعر «چاپ بیروت» در هیبت و جلد بسیار ویژه و کاغذ چشمنوازش، براستی چاپ بیروت را تداعی میکند؛ البته بیروت امروزی و جدید را که اصالت نوع چاپش را هنوز حفظ کرده است. این کتاب را انتشارات شهرستان ادب با ابتکاری جالب به چاپ رسانده است. اخیراً این ناشر ابتکارهای دیگری هم روی مجموعههای دیگر پیاده کرده که جالب است و گاه آنقدر جالب که تاثیر روانیاش سبب میشود مخاطب و بیننده را برای خواندن محتوای کتاب حریص کند! این ناشر نسبت به گذشته حرفهایتر عمل کرده، علاوه بر چاپ مجموعه شعرهای بیشتر و تلاش در ایجاد کمیت، بر کیفیت کار و کارایی خود نیز افزوده است. این انتشارات علاوه بر کارهای فرهنگی مناسب یک ناشر حرفهای، در کنار چاپ مجموعه شعرهای جوانان گمنام و کمنام، چاپ کتابهای شاعران مطرح و برجسته و شاخص را نیز در دستور کار خود دارد. با مراجعه به سایت این انتشارات، از امکاناتی که در اختیار مخاطبان خود قرار داده مطلع خواهید شد. مجموعه شعر «چاپ بیروت» علی داوودی در 84 صفحه، در بهار 1397 چاپ شده و شعرهای سپید این شاعر را دربردارد؛ شاعری که تا حالا و در طول عمر نزدیک به 50 سالهاش، نهتنها به شاعر شعر سپید مشهور نبوده و نیست، بلکه به شاعری که همچون خیلی از شاعران، شعر سپید هم میگوید، شناخته شده نیست. جامعه ادبی علی داوودی را بیشتر با غزلهایش میشناسند؛ غزلهای که میخواهد نو شدن و نوگرایی را تجربه کند، اگرچه اغلب در عمل نوعی میانهروی را تجربه میکند؛ یک نوع میانهروی که البته تر و تازگیاش را به رخ میکشد. در نقد و یادداشتی که بر مجموعه غزل اخیرش نوشتم، به این نکته تقریباً اشاره کردم. شعرهای «چاپ بیروت»، شعرهای سفر است. شعرهای سفر یعنی شاعری به تنهایی یا با همسفرانی راهی سفر میشود تا در کنار تفریح و تفرج، از طبیعت و بناها و مناظر و در کل زیباییهای شهرها و مکانهای گوناگون الهام گرفته، آن لحظه را با شعر ثبت کند اما غافل از اینکه الهام یک اتفاق است و معمولاً با قصد آدمی حاصل نمیشود، مگر در مواقعی که این مواقع استثنایی است. این کار در دهههای قبل توسط چند تن از شاعران امروز تجربه شده است اما از آنجا که در «سفرسرودها»، همواره یک نوع آگاهی بر شاعر حاکم است، اغلب سبب مصنوعی شدن اشعار میشود، اگرچه با ورود واژههای جدید، بهواسطه دیدن مکانهای گوناگون در زمانهای متفاوت و چیزهای تازهای که شاعر در آن مکانها میبیند و تماشا میکند، اشعار سفری یکنوع تازگی، دیگربودن و در کل، دنیای ویژهای را تجربه میکند؛ دنیای ویژهای که اگرچه بهواسطه همان خودآگاهی، معمولاً شعر درجهیک و بزرگ ساخته نمیشود اما چه بسا این تجربه برآمده از آگاهی، سببساز زبانی دیگر و تازه و نیز الهامهایی شود که از خودآگاه شاعر به ناخودآگاه او رسیده است. درست مثل اینکه خودآگاهیهای ما با تکرار یا ماندگاریشان در ذهن، یک روز در ناخودآگاه ما جای میگیرند. بالطبع این جاگرفتن در کمیت و کیفیت شعرهای بعدی شاعران موثر خواهد بود.
حال اگر میبینید که علی داوودی در اغلب شعرها تنها واقعیتها و صحنههایی را که میبیند بیان میکند و این واقعیتها درونی او نمیشود و ملموس نیست، از آن رو است که گفته آمد، و به همین دلیل شاعر در بیدارکردن حس باورپذیری مخاطب ناکام میماند. با این حال، داوودی حتی اغلب بیهیچ تمهیدی و به صورت خام و کال شعرهایش را در اختیار مخاطب قرار میدهد و این در صورتی است که اغلب شاعران نمیدانند که بسیاری از مخاطبانشان غیر شاعرشان کمتر از دریا نیستند! یعنی داوودی با کدام واسطه و تمهیدی از مخاطب میخواهد که او «برآمدن خدایان و قدیسان را از معبدهای لبنان» باور کند؟! او فقط گفته: «من به فلان جا رسیدم و حالا این اتفاق را میبینم». چرا که آن اتفاق در قرنها پیش افتاده و مدام اتفاق میافتاده!
«گفتم سلام لبنان!/ شاخههای زیتون/ در گرمی دهانم جوانه زدند/ سیبهای سرخ/ شعلهورند/ و نیوتن در باغ نبود/ گفتم سلام لبنان!/ قدیسان و خدایان/ برآمدند/ از صخرهها»
کل شعر این بود! و در جای دیگر صرفاً با آوردن «همبازی همند» توانسته خیلی ضعیف ایجاد تجنیس کند که در شعر امروز در این زمینه کولاکها شده است؛ ضمن اینکه این شعر، تنها یک گزارش خبری از گوشهای از واقعیتی است که هرکسی میتواند آن را ببیند و بازگو کند. داوودی حتی در این کار نخواسته و نتوانسته کمی با زبان بازی کند؛ آنگونه که در جایی دیگر، این بازی را خوب از آب درآورده و گفته است: «برای خودم تاریکی درست میکنم». و اینگونه کارها حداقل کارهایی است که در چنین مواقعی باید از دست شاعر برآید تا بتواند آن را از حالت نثر و واقعیت صرف درآورد، چرا که امروز تحلیلگران سیاسی هم براحتی از این جملههای غیرمعمولی که دیگر مستعمل شده و شکل واقعی به خود گرفته، استفاده میکنند و مثلاً میگویند: «لبنان خلاصه ویرانی تاریخ است!»
«لبنان اسمی بود/ بر دیوارهای قدیمی قلب عربی من/ که با حروف لاتین نوشته بودنش/ لبنان خلاصه ویرانی تاریخ/ ستونی ازخاطرههای دور/ شهر خواب/ که در کوچههایش/ گنجینههای صلیبی و رویاهای فینیقی/ همبازی همند»
البته «شاخههای زیتون در گرمی دهانم جوانه زدند» و «سیبهای سرخ شعلهورند» دو تعبیر و تشبیه بسیار زیباست؛ هرچند که این تعابیر و تصاویر بسیار آشنایند، بویژه دومی که تداعیکننده تصاویر بسیاری است؛ مثل «گلهای سرخ آتشینی که شعلهورند.» یا وقتی سهراب میگوید: «سیب سرخ آوردم، سیب سرخ خورشید» دیگر از خورشید چه چیزی شعلهورتر است؟ پس دنباله آن این به ذهن میرسد که: «که شعلهور است.» البته با این همه تشبهات، باز چیز چندانی از ارزشهای تعابیر و تشبیهات علی داوودی کم نمیشود.
حضور موثر عنصر عاطفه در بسیاری از شعرهای این دفتر، شاید تنها نقطه اتکای شاعر باشد که توانسته در نگهداری و قوام شعرها به آنها کمک کند تا کل شعرها ناگهان فرونریزند! جملات عاطفی تاثیرگذاری که ممکن است گاه تنها در حد برشی از یک داستان باشد و چندان مطول هم نباشد. به نظر شما آیا نمیشود همین جملات را با کلمات کمتر یا بیشتر اما تاثیرگذارتر بیان کرد؟
«اینجا/ زادگاه من است انگار/ و آنقدر صمیمی/ که میخواهم در خانهای را بکوبم و بگویم تشنهام/ و مادربزرگ خانه آنقدر واقعی باشد/ که لیوانی خاکشیر برایم بیاورد»
البته این جملات تاثیرگذار عاطفی در دفتر «چاپ بیروت» چندان یافت نمیشود و ما سه نمونهاش را میآوریم:
«من میدانم فاصله انسان را تا ماه را/ وقتی تو کنار منی/ و حواست جای دیگر است»
«وقتی که کوههای بزرگ در مغزم متلاشی میشوند»
«اگر باد سربهراه بود/در دستانش بادبادک میگذاشتم»
و شعری در پایان و دیگر هیچ:
«باران/ داغ و شلوغ میبارد/ بیروت معشوقه سرسختیست زیر باران/ پناهم بده/ پناهم بده/ پناهم بده/ در شب بمب/ پناهم بده/ در بارش موشکها/ پناهم بده/ معشوق من!/ چترها سوراخ شدهاند!»
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.