چهارشنبه, 14 آذر,1403

یادداشت المیرا شاهان بر کتاب «هم قفسان»

11 مرداد 1397 12:59 | 0 نظر | امتیاز: 5 با 1 رای

شهرستان ادب به نقل از کیهان:  «هم‌قفسان» عنوان چهارمین مجموعه‌شعر «مژگان عباسلو»ست که اردیبهشت امسال همزمان با روزهای سی‌اُمین نمایشگاه کتاب منتشر شد و در بردارندۀ 34 غزل با مضامین عاشقانه، اجتماعی و آیینی‌ست. المیرا شاهان، شاعر و منتقد، نگاهی داشته است بر این اثر که با یکدیگر می‌خوانیم:

 

آن‌چه بیش از هر چیز در شعرهای عباسلو به چشم می‌آید، عاطفه و زنانگی اوست که در خلال تصاویری بکر و خلاقانه به مخاطب ارائه می‌شوند؛ مثل سومین غزل از «هم‌قفسان» که عشق را عنصری مشترک در روح همۀ زنان عالم هستی معرفی می‌کند:

چه فرق می‌کند عذرا و لیلی و شیرین

که او حکایت یک روح در هزار تن است

یا

کسی که کار جهان لنگ می‌زند بی او

فرشته نیست، پری نیست، حور نیست، زن است!

 

او عشق را، حقیقتِ محترمی می‌داند و خطاب به آن‌ها که این حقیقت را مورد بی‌مهری قرار می‌دهند به طعنه می‌گوید:

عشق در این عصر پر نفرت کلاه تازه‌ای‌ست

تا که بگذارند برخی، عده‌ای برداشتند

 

نگاه شاعرانه و عاطفی این شاعر به پدیده‌ها در تمام غزل‌ها با او همراه است و عباسلو با زبانی سهل و ممتنع در جای‌جای کتاب با لطافت هرچه تمام‌تر، آن‌چه در خیال دارد به قامت شعر می‌نشاند:

با من از این هم دلت بی‌اعتناتر خواست، باش!

موج را برخورد صخره کی پشیمان می‌کند؟

.

تمام حادثه این بود دل به دریا زد

به این امید که از تنگ بگذرد، ماهی

.

در جای‌جای خاک تنم ردّ پای توست

گاهی تو هم به نام وطن یاد کن مرا

.

پاداش صبر چیست به جز خون‌جگرشدن؟

ای سیب سرخ! تا برسی رود رفته است...

.

چشم تو مرتع گرگ است، به امید که‌اند

میش‌هایی که ته چشم من آغل دارند؟

یا بیت دیگری از همین غزل:

هر که در عشق سر از قله برآرد هنر است

همه تا دامنۀ کوه تحمل دارند

.

یا در غزل نوزدهم:

من سرم روی دوش تو باشد قشنگ است

صخره وقتی از آن آبشاری بریزد

و

چهره‌ام مثل آیینه از غم کدر شد

کاش دست تو از من غباری بریزد

.

و در غزل بیست و نهم:

بنشین و تماشا کن از این فاصله من را

فواره‌ام، افتادن من نیز قشنگ است

 

با این حال، در برخی غزل‌ها به مصراع یا ابیاتی برمی‌خوریم که نه الزاماً از باب معنا، که تنها به‌سبب اشتراک در انتخاب وزن و برخی واژگان، ابیاتی از شاعران دیگر را در ذهن خواننده تداعی می‌کنند. مثل مصراعِ «بگذار سر به سینۀ من در سکوت، دوست!» که یادآور چارپارۀ مشهوری از فریدون مشیری‌ست که با این بیت آغاز می‌شود: «بگذار سر به سینۀ من تا که بشنوی/ آهنگ اشتیاق دلی دردمند را ... ». یا مصراعِ «می‌خواهمت اگرچه دلم با تو صاف نیست...» که به جهت وزن و البته واژۀ مشترک در ابتدای بیت، غزل ماندگار قیصر امین‌پور با مطلع «می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را/ می‌جویمت چنان که ... » را برای خواننده زنده می‌کند. یا مقطعِ غزل هجدهم: «آغوش وا کن ابر مرا در بغل بگیر!/ بارانی‌ام شبیه بهاری که پیش روست» که یادآور بیتی از محمدعلی بهمنی‌ست: «حرف بزن، ابر مرا باز کن/ دیر زمانی‌ست که بارانی‌ام». همچنین در مطلع غزل بیست و سوم: «من بی تو نیستم آه، تو بی من چه می‌کنی؟» که مصراع «ما بی تو خسته‌ایم، تو بی ما چگونه‌ای؟» از مولانا را به خاطر می‌آورد. همین‌طور است در مقطع بیست و هفتمین غزل که شاعر سروده است: «ای بوسۀ هنگام وداعش! کمکم کن/ چون غنچۀ گل رازنگهدار بمانم» که تداعی‌کنندۀ این بیت از فاضل نظری‌ست: «ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار/ تا دست خداحافظی‌اش را بفشارم... ». این اشتراکات نه‌تنها چیزی از توانمندی این شاعر کم نمی‌کند، که گویای قرابت روحی او با شاعران نام‌برده است.

با وجود تمام توانایی‌های عباسلو در سرودن، این مجموعه نیز در برخی غزل‌ها دقت شایسته‌تری می‌طلبید که به اعتقادِ این حقیر - ضمن اقرار به قوت قلم این شاعر - ذکر چند نکتۀ کوچک دور از انصاف نمی‌نماید. مثل غزل بیستم با مطلعِ «پر است از اسکلت خاطرات زنگ زده/ خوش آمدی به دل من؛ به شهر زنگ زده» که زنگ زدن اسکلت تصویر خوبی به خواننده ارائه نمی‌کند، و پیشنهاد نویسنده این است که مصراع نخست را با مصراعِ «پر است اسکله از خاطرات زنگ زده» جایگزین کند. ضمن این‌که، نیک است مقطعِ همین غزل: «خوش آمدی به دل من دوباره تنهایی!/ که بی تو زندگی‌ام لنگ بوده، لنگ زده» باز نویسی شود تا از نظر زمانی صحت یابد. چرا که اگر مقصود شاعر این است که بدون تنهایی زندگی او لنگ بود و همچنان «لنگ می‌زند»، از بیت یاد شده این مضمون به دست نمی‌آید.

 همچنین در نخستین بیتِ غزل سی و دوم، با توجه به خوبی سایر ابیات، بهتر است ویرایشی صورت گیرد؛ چرا که معلوم نیست روی خطاب شاعر به کیست و خواننده نمی‌داند که او «تو» را مورد خطاب قرار داده یا «آدم‌های بعد از تو» را. پیشنهاد می‌شود در سومین بیت از غزل پنجم این مجموعه نیز: «در کورۀ خودسوزی من ضربه‌ها خورد/ تا جای دل یک تکه آهن پس بگیری» با جابه‌جایی بعضی واژگان موضوعیت «دل» را ملموس‌تر کرد: «در کورۀ خودسوزی‌ام، دل ضربه‌ها خورد/ تا جای آن یک تکه آهن پس بگیری.» در بیت دوم از غزل دهم: «ابر و باد و مه و خورشید و فلک مطمئنم/ همه در گردش چشم تو تعادل دارند» ضمن یادآوری بیتی از گلستان سعدی، «مطمئنم» با در نظر گرفتنِ تشدید، در وزن مصراع نمی‌گنجد و خواننده می‌بایست آن را بدون تشدید بخواند که البته این نحوۀ خواندن خالی از اشکال نیست.

لازم به ذکر است مقطع بیش از نیمی از غزل‌های «هم قفسان» ضربۀ شیرینی در خود دارند که بسیار نیکو و نغزاند.

گفتنی‌ست مجموعۀ «هم قفسان» در 80 صفحه با شمارگان هزار نسخه و با بهای 7000 تومان از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است.

پیش از این، مجموعه‌شعرهای این شاعر با عناوین «آوازهای عاشقانۀ تو»، «شاید مرا دوباره به خاطر بیاوری» و «از لب برکه‌ها» به‌ترتیب توسط انتشارات «هزارۀ ققنوس»، «هنر و رسانه» و «چکه» منتشر شدند.


امتیاز دهید Article Rating
نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.