«زیستن در معنا»
انسان تنها موجودی است که همواره به دنبال معنابخشیدن به زندگی است. معنایی که ملال و رخوت حاصل شده از یکنواختی را از میان بردارد. آنچه سببسازِ از میان رفتن این ملال و رخوت میشود؛ ادامه دادنِ نسلی است که درحقیقت به نوعی بازتابندۀ سیر و مسیر او در زندگی بوده است. اما زمان و تغییر زمانه، اقتضای انسان به این مسئله را سخت دیگرگون و با چالش مواجه کرده است. انسانِ مدرن میکوشد تا از هر لحظه در زندگیش استفاده کند و گوشهای را به عزلت، خلوت و تنهایی بگذراند. عصر، عصر فردیگرایی است. عصر انسانهای تنها.
سیدعلیرضا میرمالک در «کورمار» همین مسئله را روایت کرده است. در وهلۀ اول نام رمان نظر مخاطب را به خود جلب میکند. همانطور که در صفحۀ ابتدایی آمده است: «کورمار گونۀ کمیابی از ماریست که به دلیلی نامعلوم، تعداد زیادی از تخمهایش را قبل از تولدشان میبلعد.»
کورمار تمام درگیریهای ذهنی آرمان است. ذهنیتی که قبل از به سرانجام رسیدن، در نطفه خفه میشود. او میان اینکه چه چیزی موجب میشود زندگیاش رنگ و بوی تازهتری داشته باشد گیر افتاده است. میانِ پوچ بودنِ زندگی، یکنواختی، ملال و رخوتِ حاصل از زندگی مشترکش با فرح و کار ادبی.
داستان از زاویه سوم شخص روایت میشود و لحنی گزارشگون دارد. گاه راوی در دل روایت وارد میشود و مخاطب را همراهی میکند. گاه نیز تنها دوربین به دست وقایع را ثبت و ضبط میکند. روایت از همان ابتدا، با گره آغاز میشود. بارداریِ فرح و عدم پذیرش آن از سوی آرمان. آرمان میخواهد جلوی قسمت را بگیرد و بر این موضوع پایبند است و زیستنِ خودخواسته مسئلۀ مهم و حیاتی او در زندگی است. برای این منظور تقلا میکند و حاضر میشود در جایی نامعلوم از شرِ پیوندِ غیرمنتظره خلاص شود. دریغ از اینکه جلوی قسمت یا جبر را نمیتوان گرفت.
محوریت اصلی داستان، ماجرای آرمان شخصِ شاعر پیشۀ فردگراست. او شیفتۀ هدایت، کافکا، شاملو و فروغ است. اما نوع نگاهش به زندگی تأثیرپذیرفته از هدایت و کافکاست. او درحالی که دلیلی برای ادامۀ زندگیاش نمیبیند؛ سعی دارد پیوند خود با آینده را از میان ببرد. اما در نهایت درگیر و مشغولِ روزمرگی و تن دادن به زندگیِ توأم با عادت میشود.
ما با گزارشهای راوی با داستان پیش میرویم. در حلقۀ میان زندگی آرمان و فرح، ابراهیم فروزان پیرمردِ هفتاد و یکسالهای را داریم که از میانۀ ماجرای قبل، وارد داستان شده و به صورتی کاملاً فشرده قصۀ او در دل داستان اول گنجانده میشود. به طوری که در پایان متوجه میشویم ابراهیم فروزان، پدر آرمان است. و آرمان خود فرزندِ ناخواسته از دل رابطهای ناخواسته برخاسته بوده است.
در بخشی از داستان میخوانیم: «کف دستش را زیر پیراهن خزاند و روی پوست شکمش گذاشت. گرمایی گنگ به کف دستش خزید. قصد ناتورالیستی کردن قصه را ندارم؛ اما حس مرغ دریایی مادهای را داشتند که ماری به آشیانهاش نزدیک میشود و چشم طمع به تخمهایش داشت.»
کورمار گرههای ذهنی آدمهاییست که قبل از باز شدنشان، از جانبِ افکارِ دیگر بلعیده میشوند.
کورمار ساخته و پرداختۀ سیدعلیرضا میرمالک، در 1500 نسخه از سوی نشر شهرستان ادب به طبع رسیده است.