چهارشنبه, 14 آذر,1403

ناتمامیِ کیف انگلیسی | یادداشت دانیال حقیقی بر رمان «وقت معلوم»

22 مرداد 1397 13:22 | 0 نظر | امتیاز: با 0 رای

1ـ مرور مختصر قصه

دومین کتاب مهدی کفاش که به همت نشر «شهرستان ادب» منتشر شده، اثر قابل تأمل و کم‌وبیش زیبایی است. قصۀ «وقت معلوم» که صد و شصت صفحه را در برگرفته، داستان روحانی جوانی است که ربوده می‌شود و حالا بناست تا ما با نامه‌ها و روایت سوم‌شخص محدود به ذهن او همراه شویم تا داستان فؤاد را بشنویم. او که برادرزادۀ یکی از مراجع پر نفوذ و اعلم قم است، با اقامت‌گزیدن در منزل عموجان موفق می‌شود دروس حوزوی را به پایان ببرد و مراتبی از روحانیت را در قم طی کند. سپس از عمویش می‌خواهد تا به او در مسیر قاضی شدن کمک کند. عمویش ابتدا به او هشدار می‌دهد و بعد از آنکه پافشاری و علاقۀ شدید فؤاد را می‌بیند به او سه پرونده می‌دهد که هر سه با یکدیگر ارتباطات پیدا و پنهانی دارند. پروندۀ اصلی اما مربوط است به بهمن حجت کاشانی که بنا بر اختلافاتش با دربار به همراهی همسرش کاترین عدل، دختر یحیی عدل به روستایی می‌روند تا آن‌جا یک آرمان‌شهر یا به تعبیر بهتر یک آرمان‌روستا بنا کنند. این اقدامات که بنا بوده زمینه‌ساز قیامی علیه شاه و دستگاه باشد، در نهایت طی یک درگیری بین بهمن و همسرش با نیروهای سازمان امنیت در غاری حوالی خرم‌دره با مرگ آن دو پایان می‌گیرد.

فؤاد که به این رخداد و حواشی آن علاقه‌مند شده، شروع به تحقیق دربارۀ جزئیات و فکت‌های تاریخی آن می‌کند که در این حیص‌وبیص با دختری آشنا می‌شود به نام انیس که در سرتاسر کتاب از او با لقب شازده یاد می‌شود. فؤاد و شازده رفته‌رفته به یکدیگر نزدیک می‌شوند و روحانی جوان آرام‌آرام به شازده که مشخص می‌شود میراث‌بر یکی از خاندان قاجار است، علاقه‌مند می‌شود. اما با پیشرفت بیشتر این ارتباط فؤاد متوجه می‌شود که شازده احتمالاً از طرف کسی مأمور است تا به او نزدیک شده و از کارش سر دربیاورد و یا او را منحرف گرداند. کسی که پشت ماجرا است پدر شازده است که در رمان از او با عنوان «ددی جان» یاد می‌شود.

رمان با روشن کردن زوایای پیدا و پنهان داستان کاترین عدل و بهمن حجت کاشانی در یک سطح و با پیش‌بردن کم‌ و زیاد دوستی فؤاد و شازده ادامه می‌یابد؛ دل‌نگرانی‌های فؤاد از بابت همسر و فرزندانش، پیشنهاد‌های شازده به فؤاد که همیشه یک پایش کشور انگلستان است، تأکید‌های شازده بر ملاقات فؤاد با ددی جان که همیشه با در سایه‌رفتن ددی جان همراه است، هشدارهایی که ددی جان برای فؤاد در قالب مشت و لگد می‌فرستد، آشفتگی‌های فؤاد ناشی از احساس گناهی که دست از سرش بر نمی‌دارد، کشف تدریجی جذابیت‌های اعیان بورژوازی و چیزهایی از این دست. روند رمان با ماجراهایی که فؤاد در دو شهر قم و مشهد درگیرشان می‌شود هم، بر شاخ‌وبرگ این ساقۀ اصلی می‌افزایند؛ در برخی بخش‌ها به زیبایی آن اضافه می‌کنند و گاهی بهتر بود کوتاه‌تر می‌بودند.

قصۀ فؤاد و شازده اما ناگهان با گم‌شدن و کناره‌گرفتن انیس از فؤاد ناتمام می‌ماند. باقی ماجرا هم کم و بیش مثل سریال کیف انگلیسی رقم می‌خورد. هر دو شخصیت یعنی فؤاد و شازده، اسیر چنگال ددی جان هستند. ددی جان کسی است که نامش از پروندۀ بهمن و رخداد خرم‌دره پاک شده و حالا او برای دور نگه‌داشتن فؤاد از حقیقت، از شازده استفاده می‌کند. شازده هم یک‌بار پیش نیلوفر، همسر فؤاد می‌رود و اطلاعاتی به زن می‌دهد که طی نامه‌ای در انتهای رمان به دست فؤاد می‌رسد و پازل کیف انگلیسی را اینجا در رمان «وقت معلوم» کامل می‌کند.

فؤاد فریمان که نامش آهنگی درست مانند نام «منصور ادیبان» شخصیت اصلی سریال محبوب شبکه یک دارد، پس از آن‌که در راه قاضی‌شدن با مانع روبه‌رو می‌شود، سعی می‌کند به کمک شازده (همان مستانه دختری از طبقۀ اعیان) سعی می‌کند به هدفش برسد و راز سر به مهر پرونده‌ای کهنه را فاش کند. اما بر خلاف انتظارش سیر سقوط را طی می‌کند و با تغییراتی که شازده در ایده‌ها، تفکرات و باور‌هایش پدید می‌آورد، در آخر همه چیزش را می‌بازد. او در یک بازی انگلیسی، فریب مهره‌ای را می‌خورد که دست‌های پشت پرده هدایتش می‌کنند. در این بین شخصیت شازده هم در باختن، دست کمی از فؤاد ندارد. او هم خودش را مانند فؤاد، اسیر دست پدری اقتدارگرا می‌داند (پدر فؤاد یک نظامی خوش‌نام است) که باری بیشتر از حد توانش بر دوش او گذاشته است.

2ـ نقدی بر تک‌گویی‌ها

رمان از تکنیک تک‌گویی بهره برده است. اما شکل تک‌گویی‌های «وقت معلوم» را می‌توان تک‌گویی خوددار دانست. یک‌بار دیگر، خط کلی قصه را مرور کنیم: شخصیت اصلی کتاب، روحانی جوانی است به نام فؤاد که به دست عناصر نامعلومی ربوده شده و حالا در سلول انفرادی‌اش که تحت نظر یک دوربین در کنجی بالای اتاق است، مشغول نوشتن نامه‌هایی به شخصی است که دستور این احتمالاً بازداشت را صادر کرده است. این نامه‌ها که مخاطب مشخصی ندارند بناست حکم دیالوگ‌های یک طرفۀ فؤاد را ایفاء کنند که خواننده هم در خواندن آن‌ها با شخص نامعلوم، شریک می‌شود. اما نویسنده به این قرارداد هم پایبند نیست و با پیشرفت رمان، این نامه‌ها مدام سودایی‌تر می‌شوند و در برخی بخش‌های کتاب جای آن‌که روایت رمان را پیش ببرند به بازگویی درونیات شخصیت اصلی بسنده می‌کنند. کفاش به‌راحتی می‌توانست با جای دادن حدیث ‌نفس‌هایی در دل روایت سوم‌شخص کتاب، که تکنیک کلی رمان است این مشکل را حل کند اما خلوص فرمی رمان را به تکنیکی‌تر کردن آن ترجیح داده است. مشکل دیگر این تک‌گویی‌ها این است که مدام مخاطب‌شان عوض می‌شود و آن حالت خودآگاهی را که ویژگی اصلی مونولوگ است، از دست می‌دهد. شاید نویسنده خواسته تا پریشانی تدریجی شخصیت را نشان دهد اما شخصیت فؤاد با پیش‌زمینۀ قبلی و آمادگی کامل به دام زندان انفرادی افتاده است. او یک نیمه‌حرفه‌ای است که با فضاهای امنیتی بیگانه نبوده و ما متوجه می‌شویم همیشه منتظر این روزها بوده است.

۳ـ زبان رمان

اگر زبان داستانی کفاش کمی پخته‌تر می‌بود، قطعاً می‌شد بدون تردید آن‌را کتابی زیبا دانست. من آدم سخت‌گیری در رمان‌نویسی نیستم و خلاقیت برایم بیشتر از اصول ویراستاری ارزش دارد. ایراد‌م به زبان داستان هم از سنخ ایراداتی نیست که گاهاً بچه‌های طیف «نشر ماهی» مطرح می‌کنند! که آن مدل نگاه، بیشتر برخاسته از یک ایدئولوژی کاسب‌کار ویراستاری است. مهدی کفاش در بحث زبان، حتی نمی‌تواند انتظاراتی را که خودش در قطعاتی از کتاب برای خواننده به‌وجود آورده در همه‌‌جای آن حفظ کند و نثرش بالا و پایین می‌شود و گاهی بسیار شتاب‌زده می‌نمایاند.

• شخصیت شازده

یکی از نقاطی که به «وقت معلوم» ضربه زده، خودداری نویسنده و شرمی است که در نزدیک‌شدن به شخصیت شازده در قلم هویدا است. با توجه به نقش پررنگ او در این رمان با کمی اغراق می‌شود شازده را یک شخصیت بی‌صورت، علی‌رغم کلیدی بودنش توصیف کرد. روند اطلاعاتی که خواننده از این شخصیت دریافت می‌کند آهسته، کند و گاهی بسیار دیر است.

• زیبایی‌های دیگر رمان

یکی دیگر از زیبایی‌های رمان مهدی کفاش، دیالوگ‌هایی است که او میان شازده و فؤاد طراحی کرده. هرچند که این گفتگوها هرگز بیشتر از دوـ‌سه پله ادامه پیدا نمی‌کنند و گاهی حتی گزارشی از آن‌ها نوشته شده است. اما حتی همین کوتاه حرف‌های شیرین میان عاشق و معشوق هم نمکین و طنازانه هستند. مخصوصاً در جاهایی که بحث، کمی رنگ و بوی تاریخی به خود می‌گیرد.

دیگری، سمپاتی میان فؤاد و شخصیت تاریخی بهمن است. واکاوی فؤاد در پروندۀ خرم‌دره، یکی از تکنیک‌هایی است که نویسنده برای شخصیت‌پردازی شخصیت اصلی به کار بسته و بسیار هم خوب از کار درآمده است. کفاش علاوه‌بر ارائۀ یک روایت تازه از رخداد خرم‌دره و حواشی‌های دربار پهلوی در این خصوص، دغدغه‌ها و منش فکری روحانی‌ جوان را هم برای ما روشن می‌کند. اشاره به برخی مستندات واقعی و در برخی جاها احتمالاً خیالی، خوب از کار درآمده است.

شهر قم یکی از شخصیت‌های فرعی رمان است و فضای پیچاپیچ و پر روایت این شهر در وقت معلوم، تکنیکی و خوب توصیف شده است. فهرست‌نویسی از نام محله‌ها و مکان‌های این شهر و بازنمایی عادت‌ها و برخی تیپ‌های شخصیتی آن‌جا بر زیبایی رمان افزوده است. ذکر این نکته، خالی از لطف نیست که نوشتن از قم، برخلاف تهران، نیازمند جسارت و نوآوری بیشتری است.

فضاها و شخصیت‌های امنیتی کتاب هم از دیگر جذابیت‌های کتاب است. شخصیت آقااسماعیل و ماجراهایی که حول او روایت می‌شوند، بسیار ظریف و چیره‌دستانه پرداخته شده‌اند. در همین رابطه باید یک امتیاز ویژه برای نویسنده در نظر گرفت. مهدی کفاش با ساختن روایتی تو در تو یک قدم به ساختن رمانی هم‌سنگ با آثار نویسنده‌ای نظیر جان لوکاره نزدیک شده است و بنده اصلاً در این خصوص تعارف نمی‌کنم. حتی می‌شود گفت «وقت معلوم» در صورتی که ورق‌به‌ورق با برخی از کتاب‌های جان لوکاره قیاس شود (نه با شاهکارهایش) می‌تواند نمرۀ قبولی را بیاورد. منتها اگر از سر تقصیراتش در خصوص شباهت رمان به قصۀ سریال کیف انگلیسی بگذریم.


امتیاز دهید Article Rating
نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.